آیه 25 سوره تکویر

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ

[81–25] (مشاهده آیه در سوره)


<<24 آیه 25 سوره تکویر 26>>
سوره :سوره تکویر (81)
جزء :30
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و قرآن او هرگز کلام شیطانی مردود نیست.

و قرآن، کلام شیطان رانده شده نیست؛

و [قرآن‌] نيست سخن ديو رجيم.

و آن سخن، سخن شيطان رجيم نيست.

این (قرآن) گفته شیطان رجیم نیست!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

And it is not the speech of an outcast Satan.

Nor is it the word of the cursed Shaitan,

Nor is this the utterance of a devil worthy to be stoned.

Nor is it the word of an evil spirit accursed.

معانی کلمات آیه

«رَجِیمٍ»: مطرود. رانده شده از لطف و رحم خدا.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ «22» وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ «23» وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ «24» وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ «25»

و همانا مصاحب شما (پيامبر،) جنّ زده نيست. و قطعاً آن (فرشته وحى)

«1». تفسير مجمع البيان.

«2». مدّثر، 33.

جلد 10 - صفحه 400

را در افق روشن ديده است. و او بر غيب بخيل نيست (و آنچه را دريافت كرده، دريغ نمى‌كند). و آن قرآن، از القائات شيطانِ رانده شده نيست.

نکته ها

«ضنين» از «ضن» به معناى بخل ورزيدن است. اين كلمه يك بار بيشتر در قرآن به كار نرفته است.

مخالفان پيامبر، به او نسبتِ مجنون مى‌دادند و مراد آنان، ارتباط پيامبر با جنّيان بود و در واقع، قرآن را از القائات جنّ بر پيامبر مى‌دانستند. لذا اين آيات، در مقام رفع اين تهمت مى‌فرمايد: پيامبر، فرشته وحى را به روشنى ديده و قرآن را از او دريافت كرده است، نه آنكه شيطان بر قلب پيامبر چيزى را القا كرده باشد و او گمان نموده كه وحى الهى است.

پیام ها

1- گاهى بايد تهمت‌ها را بى‌جواب نگذاشت و پاسخ داد. «وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»

2- پيامبر، همراه با مردم و در كنار آنان زندگى مى‌كرد. «صاحِبُكُمْ»

3- بهترين نشانه‌ى سالم بودن عقل پيامبر، آن است كه شما عمرى با او مصاحبت و معاشرت داشته و هيچ فكر و كردار و گفتار و رفتار ناروايى از او نديده‌ايد.

«وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»

4- پيامبر، جبرئيل را مى‌ديد. «وَ لَقَدْ رَآهُ» (چنانكه در سوه نجم آيه 13 مى‌فرمايد:

«لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‌»)

5- در برابر تحقيرها، تكريم تحقير شده‌ها لازم است. «لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ»

6- در جايگاه ملاقات پيامبر با جبرئيل، جاى هيچ ابهامى نيست. «بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ»

7- شكر علم، بازگويى آن است و بخل علمى، امرى ناپسند است. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»

8- پيامبر اكرم علم غيب مى‌دانست. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»

9- رسول خدا، نه از درون گرفتار جنون است: «ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ» و نه از بيرون تحت تأثير القائات شيطانى است. «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ»

10- قرآن، در مرحله نزول از هرگونه تحريفى محفوظ است و جبرئيل هيچ گونه دخل و تصرّفى در آن نمى‌كند، رَسُولٍ كَرِيمٍ‌ ... أَمِينٍ‌ همان گونه كه در مرحله‌

جلد 10 - صفحه 401

ابلاغ، دچار هيچ كم و كاست نمى‌شود. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»

11- قرآن، سخن فرشته وحى است، نه شيطان مطرود. لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ‌ ... ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ «25»

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ‌: و نيست قرآن، گفتار شَيْطانٍ رَجِيمٍ‌: شيطان رانده شده به شهاب ثاقب از صعود به آسمان. يعنى قرآن گفتار مسترقه سمع نيست كه آن را از سكنه آسمان استراق نموده باشند و به كهنه رسانيده. اين نهى قول كفّار است‌

«1» مرحوم حاج ميرزا ابو الحسن شعرانى ذيل اين روايت مى‌نويسد: «اين روايت چندان قوى نيست و تأثر فى الجمله به مقتضاى فطرت بشرى عجيب نيست. اما بيهوش شدن پيغمبر و طاقت نياوردن از ديدن جبرئيل را با آن كه مقام انسان كامل بيش از ملائكه است بعيد مى‌نمايد ...». تفسير منهج الصادقين. ج 10، ص 167.

ضمنا بر فرض صحت روايت مذكور، ظاهر روايت با آنچه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در موارد ديگر (مانند معراج) مشهود است، منافات دارد؛ ولى اين تعارض ميان مقام ظاهرى و مقام باطنى به اين ترتيب قابل جمع است، كه بگوئيم پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن شرايط مى‌خواسته‌اند مردم را با مقام جبرئيل آشنا كنند، و اين نحوه تجاهل از مافوق نسبت به مادون غير متعارف نيست، كه گاهى اسناد براى نشان دادن مقام و موقعيت شاگرد، خود را در مقام پائين‌ترى نسبت به او قرار دهد.

جلد 14 - صفحه 78


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ «15» الْجَوارِ الْكُنَّسِ «16» وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ «17» وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ «18» إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ «19»

ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ «20» مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ «21» وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ «22» وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ «23» وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ «24»

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ «25» فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ «26» إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «27» لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ «28» وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ «29»

ترجمه‌

پس قسم نميخورم به پنج ستاره‌

كه سيّارات پوشيده شدگانند

و بشب وقتى كه رو كند بتاريكى‌

و بصبح وقتى كه بدمد

كه همانا آن سخن پيام آور مكرّمى است‌

كه داراى قوّت و نزد صاحب مقرّ سلطنت با منزلت است‌

فرمانروا است در آنجا داراى امانت است‌

و نيست معاشر و مصاحب شما ديوانه‌

و بتحقيق ديد او را در افق روشن‌

و نيست او در خبرهائى كه از غيب باو ميرسد امساك كننده‌

و نيست آن سخن شيطان رانده شده‌

پس كجا ميرويد

نيست آن مگر موجب تذكّر براى جهانيان‌

براى هر كه بخواهد از شما كه براستى و درستى ثابت باشد

و نميخواهيد مگر آنكه بخواهد خدا پروردگار جهانيان.

تفسير

خداوند متعال پس از ذكر اوضاع قيامت در آيات سابقه قسم ياد فرموده اگر كلمه لا زائده باشد كه معمول در كلام عرب است يا فرموده قسم نميخورم چون حاجت بقسم نيست يا نفى فرموده عقيده كفّار را بكلمه لا اوّلا و بعدا قسم ياد فرموده بستارگان رجوع كننده بمسير خودشان در افلاكشان چون خنّس بمعناى رواجع است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه آنها پنج ستاره سيّاره‌اند عطارد و زهره و مرّيخ و مشترى و زحل و در مجمع آنرا بستارگان كه در روز مخفى و در شب آشكارند تفسير نموده و فرموده خنّس و كنّس جمع خانس و كانس است و هر دو بمعناى مستور و مختفى است و مؤيّد معناى اوّل آنست كه موصوف شده بجوارى يعنى سيّارات كه جارى ميشوند در افلاكشان و نيز موصوف شده بكنّس‌

جلد 5 صفحه 352

كه بمعناى متواريات و پوشيده شدگان بنور آفتاب است و ظاهر آنست كه هر يك از آنها معناى مستقلّى است نه آنكه كنّس مؤكّد خنّس باشد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد ستارگانند كه مخفى ميشوند در روز پس آشكار نميگردند و در بعضى از روايات معتبره بامام غائب عليه السّلام تأويل شده و فائده قسم ياد نمودن تأكيد است و اگر مراد قسم نميخورم باشد آن هم يك نوع تأكيد در كلام است و اين احتمالات در اين تركيب مكرر ذكر شده و نيز قسم ياد فرموده بشب وقتى كه اقبال نمايد بتاريكى يا ادبار نمايد بآن چون از لغات اضداد است و در روايات بهر دو معنى تفسير شده و بصبح وقتى كه بدمد و قمى نقل فرموده وقتى كه بر آيد و تعبير از آن به تنفّس براى اقبال روح و نسيم است اين قسمها براى آنست كه مردم دير باور قبول كنند كه قرآن قول جبرئيل مكرّم پيام آور خداوند است يعنى سخن آورنده كلام او است نزد پيغمبر خاتم و جبرئيل داراى قوّت و نزد صاحب تخت و سلطنت داراى مكانت و قرب و منزلت است و مطاع و فرمانفرما است در آن بارگاه نسبت بساير ملائكه و امين است در وحى الهى كه كم و زياد نميكند و روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بجبرئيل فرمود خداوند تو را بقوّت و امانت ستوده چگونه است آن عرض كرد امّا قوّتم آنست كه چهار شهر لوط را كه هر شهر چهار هزار مرد جنگى داشت غير از زنان و كودكان از بيخ و بن كندم و بالا بردم تا جائيكه صوت مرغها و سگهاى آنها را اهل آسمانها شنيدند پس واژگون نمودم آنها را و افكندم بر زمين و اما امانتم آنست كه تا كنون از حدود چيزيكه بمن سپرده شده تجاوز ننمودم و نيز روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از نزول و ما ارسلناك الّا رحمة للعالمين از جبرئيل پرسيد آيا از اين رحمت چيزى بتو واصل شده عرض كرد بلى من از عاقبت امر خود ترسان بودم تا وقتى كه خداوند مرا ببركت تو ستود بقول خود ذى قوّة عند ذى العرش مكين و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام اين جمله را بجبرئيل تفسير نموده و مطاع ثمّ امين را بمطاع بودن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد خدا و امين بودن او در قيامت و نيز اين قسمها براى آنست كه كفار مكّه تهمت نزنند كه مصاحب و معاشر و هادى آنها كه پيغمبر خدا است ديوانه يا مفتون بعشق على عليه السّلام است كه او را براى خود

جلد 5 صفحه 353

جانشين قرار داده چنانچه ظاهر از آيه و مستظهر از نقل قمّى ره است و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جبرئيل را بصورت اصلى خود در وقت طلوع آفتاب يا در ساق عرش چنانچه مستفاد از بعضى روايات است مشاهده فرمود و آن حضرت كسى نيست كه مانند كفّار مكّه كه به پيغمبر تهمت زدند در خبرى كه از غيب بوحى الهى ميدهد تهمت بخدا زند چون بعضى بظنين بظاء مؤلّف قرائت نموده‌اند و بنا بر قرائت مشهوره مراد آنست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسى نيست كه در احكام و معارف الهيّه كه از عالم غيب باو ميرسد بخل نمايد و تعليم بافراد قابل ننمايد و در ابلاغ آن امساك فرمايد و كسى تصور نكند كه قرآن از قبيل كلام كاهنان است كه از شياطين تلقّى مينمودند و اخيرا آنها از مداخله در اخبار غيبيّه ممنوع شدند و بشهاب ثاقب از آسمان رانده گرديدند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند بعلم غيب خود بر پيغمبرش بخل نميكند و سخن او از قبيل كلام كاهنان نيست كه شياطين با آنها بودند و بزبانشان تكلّم مينمودند و در خاتمه خداوند آنها را ملامت فرموده كه پس شما از در خانه محمد و آل او كجا ميرويد و از قرآن چه راهنمائى بهتر ميجوئيد نيست آن مگر موجب تذكّر و سعادت دنيا و آخرت براى جهانيان ولى كسى بآن متذكّر و سعادتمند ميشود از شما مردم كه بخواهد راه حقّ را بجويد و استقامت در آن نمايد و كسى طالب حقّ نميشود مگر آنكه خداوند خواسته باشد در ازل سعادت او را باختيار خودش چون مشيّت از آن حق است نه خلق و لطف و توفيق و تأييد مخصوص بذات اقدس او است و قمى ره قول خداوند فأين تذهبون را بفرار از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ان هو الّا ذكر للعالمين را بكسانيكه اخذ ميثاق از آنها بر ولايت شده و لمن شاء منكم أن يستقيم را به استقامت در اطاعت آن حضرت و ائمه اطهار در حديث سابق تفسير فرموده است و از امام كاظم عليه السّلام و ما تشاءون الّا أن يشاء اللّه ربّ العالمين بقلوب ائمه اطهار تفسير شده كه مورد اراده و مشيّت الهيه است و چون خدا بخواهد چيزى را ميخواهند و ثواب قرائت اين سوره در سوره قبل گذشت.

جلد 5 صفحه 354

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شَيطان‌ٍ رَجِيم‌ٍ «25»

و نيست‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ بقول‌ شيطان‌ رانده‌ ‌شده‌ نظر باين‌ ‌که‌ گفتيم‌ قبل‌ ‌از‌ اسلام‌ كهنه‌ بودند ‌که‌ شياطين‌ ميرفتند و استراق‌ سمع‌ ميكردند و بكهنه‌ خبر ميدادند و دستگاه‌ كهانت‌ رواج‌ زيادي‌ داشت‌ ‌که‌ شرحش‌ ‌در‌ سوره جن‌ مفصلا گذشت‌، و ‌پس‌ ‌از‌ ولادت‌ عيسي‌ ‌از‌ آسمان‌ چهارم‌ ببالا ممنوع‌ شدند، و ‌در‌ ولادت‌ پيغمبر اكرم‌ ‌از‌ كليه‌ آسمانها ممنوع‌ شدند ميرفتند نزديك‌ آسمان‌ شهاب‌ قبس‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميسوزانيد لذا دستگاه‌ كهانت‌ بكلي‌ برچيده‌ شد مشركين‌ گفتند ‌که‌: حضرت‌ ‌رسول‌ ‌هم‌ يكي‌ ‌از‌ كهنه‌ ‌است‌ و شياطين‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ ‌را‌ بافته‌اند و باو القا كرده‌اند خداوند ميفرمايد:

وَ ما هُوَ ‌ما نافيه‌ و ضمير ‌هو‌ قرآن‌ ‌است‌، ‌اينکه‌ قرآن‌ نيست‌:

(بِقَول‌ِ شَيطان‌ٍ) ‌اينکه‌ كلام‌ حق‌ ‌است‌ ‌از‌ مصدر جلال‌ صادر ‌شده‌ و نفس‌ قرآن‌ ‌خود‌ دليل‌ بارز ‌است‌ ‌از‌ جهات‌ معجزه‌ ‌که‌ جهات‌ معجزه‌ بودن‌ قرآن‌ ‌را‌ ‌در‌ مقدمه‌ ‌اينکه‌ تفسير بيان‌ كرده‌ايم‌ و ‌اگر‌ جن‌ و انس‌ همدست‌ شوند نميتوانند مثل‌ ‌آن‌ ‌را‌ بياورند چنانچه‌ ميفرمايد: قُل‌ لَئِن‌ِ اجتَمَعَت‌ِ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلي‌ أَن‌ يَأتُوا بِمِثل‌ِ هذَا القُرآن‌ِ لا يَأتُون‌َ بِمِثلِه‌ِ وَ لَو كان‌َ بَعضُهُم‌ لِبَعض‌ٍ ظَهِيراً ‌آيه‌ 90 سوره‌ بني‌ اسرائيل‌.

اقول‌: ‌از‌ ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ اجتماع‌ انس‌ و جن‌ شامل‌ ميشود ‌حتي‌ انبياء سلف‌ ‌را‌ ‌با‌ اينكه‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ صحف‌ و كتاب‌ نازل‌ ‌شده‌ مثل‌ صحف‌ آدم‌ و شيث‌ و

جلد 18 - صفحه 16

نوح‌ و ابراهيم‌ و كتاب‌ تورات‌ و زبور و انجيل‌ مثل‌ قرآن‌ نيست‌ چون‌ ‌آنها‌ بنحو اعجاز نبوده‌ و قرآن‌ معجزه‌ باقيه‌ ‌الي‌ يوم القيامه‌ ‌است‌ الآن‌ ‌هم‌ فرياد ميزند ‌با‌ اينكه‌ سطح‌ فكري‌ و علمي‌ بسيار بالا رفته‌ ‌که‌ ‌اگر‌ توانستيد مثل‌ ‌آن‌ ‌را‌ بياوريد ‌ما دست‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌بر‌ ميداريم‌.

(رجيم‌) رجم‌ دور كردن‌ بعنف‌ ‌است‌ ‌که‌ بكره‌ و جبر ‌او‌ ‌را‌ دور كنند و بعبارت‌ ديگر سنگسار ‌است‌ ‌که‌ حد زناي‌ محصنه‌ ‌است‌، شيطان‌ رانده‌ ‌شده‌ درگاه‌ الهي‌ شد و مشمول‌ لعن‌ خداوندي‌ ‌تا‌ روز قيامت‌: قال‌َ فَاخرُج‌ مِنها فَإِنَّك‌َ رَجِيم‌ٌ وَ إِن‌َّ عَلَيك‌َ اللَّعنَةَ إِلي‌ يَوم‌ِ الدِّين‌ِ حجر ‌آيه‌ 34 و 35، و ‌در‌ سوره ص‌: وَ إِن‌َّ عَلَيك‌َ لَعنَتِي‌ إِلي‌ يَوم‌ِ الدِّين‌ِ ‌آيه‌ 78.

و ‌از‌ ‌اينکه‌ آيات‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ شيطان‌ حال‌ توبه‌ پيدا نميكند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 25)- و نیز می‌افزاید: «و این (قرآن) گفته شیطان رجیم نیست» (و ما هو بقول شیطان رجیم).

این آیات قرآنی هرگز مانند سخنان کاهنان که از طریق ارتباط با شیاطین دریافت می‌داشتند نمی‌باشد، و نشانه‌های این حقیقت در آن ظاهر است، چرا که سخنان کاهنان آمیخته با دروغ و اشتباهات فراوان بود، و بر محور امیال و مطامعشان دور می‌زند، و این هیچ نسبتی با قرآن مجید ندارد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع